- کن، یعنی باش؛ موجود باش.
- اراده خدا، عین فعل خدا است.
- کن، در بُعد اخلاقی یعنی این طور باش و این طور نباش.
- گفتارت خوب باشد، این امر است.
- کارهایت زیبا باشد.
- افعال انسان، عنوان عقل اوست.
- ای شیعه و مؤمن، در موقع غضب، حکمت را از دست نده.
- کم صحبت کن، نه از باب ضعف.
- زمانی که نسبت به طرف مقابل سلطه پیدا کردی، عفو کن.
- اگر با کسی دوستی کردی، تمام اسرار خودت را نگو.
- در زمان تنگدستی ایثار کن.
- بدنت در دنیا باشد، اما قلب، روح و عملت برای آخرت باشد.
- دنبال کاری که فردای قیامت از آن سوال می شوی باش، یعنی به واجبات عمل کردن و محرمات را ترک کردن.
- اگر کسی با تو قطع رابطه کرد و آدم مثبتی بود، تو دنبالش برو.
- جمله ای که حتی متدین ها گرفتار آن هستند: نفست را مواخذه کن؛ نفس اماره را مواخذه کن؛ بر بدی های قلبت غلبه کن.
- کسی که خودش را از روی ساختمان می اندازد؛ وقتی در حال افتادن هست نمی گویند چرا افتادی؛ اما او را مواخذه می کنند که چرا خودت را انداختی! پس مواخذه ی ما برای آن تصمیمی است که با اختیار می گیریم.
- شجاع ترین مردم، کسی است که که بر هوای نفس خودش غلبه کند. شجاعت این است که که انسان تصمیم بگیرد شرعاً و عقلاً نترسد و جلو رود.
- مبادا گناه کنی، بعد بگویی اگر خدا نمی خواست گناه نمی کردم.
- این خیام نیشابوری جبری مسلک که در نیشابور دفن است می گوید: خدا از روز اول می دانست که من شراب میخورم یا نه؟ پس اگر الان نخورم، علم خدا جهل می شود؛ پس باید بخورم تا علم خدا درست دربیاید. خواجه نصیر طوسی جواب می دهد:
- علم ازلی علت عصیان بودن
- نزد فضلا ز غایت جهل بُود
- این علت، جهل تو است؛ علم که علت گناه نمی شود؛ علم که علت ایجاد و نفی نمی شود. چون من می دانم که کعبه هست، پس هست؛ شارع می گوید تو چه بدانی و چه ندانی کعبه هست.
- این شبه را اول شیطان به خدا کرد و به خدا گفت: تو که حکیم علی الاطلاق هستی؛ می دانستی که من به آدم سجده می کنم یا نه؟ چرا مرا امر کردی تا گرفتار شوم؟ خدا فرمود: تو خودت میگویی من حکیم هستم، حکمت اقتضا کرده است که به تو بگویم سجده کن؛ حمکت من اقتضا کرده است تا از سرنوشت تو، میلیون ها میلیون انسان درس بگیرند تا دیگر تخلف امر مولا را نکنند. نکند خدایی نکرده گناهی بکنیم و به گردن خدا بیندازیم.
- این خیام نیشابوری جبری مسلک که در نیشابور دفن است می گوید: خدا از روز اول می دانست که من شراب میخورم یا نه؟ پس اگر الان نخورم، علم خدا جهل می شود؛ پس باید بخورم تا علم خدا درست دربیاید. خواجه نصیر طوسی جواب می دهد:
- داستان بنده خدایی که جبری مسلک بود و به باغ سیبی رفت و سیب می خورد که صاحب باغ رسید